.....................



سلام دوست عزیزم...ممنون از انتخابت.....

توی این وبلاگ خیلی مطالبی رو که در طول زندگیت باهاشون مواجه می شی رو خواهی دید. سعی کردم چکیده مطالبی رو که از کتابها خوندم رو با ذکر منبع بنویسم. دوست دارم از تجربه های خودم و همچنین مطالب بیشتر در زمینه های مختلف هم بنویسم و انشاءالله این کار رو در آینده نه چندان دور خواهم کرد.

اگر سؤالی داشتی یا به مشکلی برخوردی تو هر زمینه ای خواهرانه می تونم کمکت کنم و همه سعیمو می کنم تا مشکلت برطرف شه .. روان شناس نیستم اما حداقل می تونم از تجربه های خودم برات بگم و شاید استفاده کنی منتظر نظراتت هستم. در مورد هر کدوم از بخش ها که مطالعه کردی ممنونت می شم اگه کمکم کنی تا با استفاده از نظراتت بتونم مطالب وبلاگ رو بهتر و قشنگ تر بنویسم و در آخر برات آرزوی موفقیت می کنم...

 

 


نوشته شده توسط الهه در پنج شنبه 25 آبان 1398

و ساعت 15:53


نیایش

دعای امام سجاد به وقتی که گرفتار می شد یا کسی را به رسوایی معصیت گرفتار می دید:

خداوندا سپاس تو را که می دانی و پرده می پوشی، و آگاهی و در می گذری، زیرا هر کدام از ما به ارتکاب زشتیها بر خواسته و رسوایش ننمودی، و به اعمال ناروا دست زده و او را مفتضح نکردی، و در پنهانی بدی ها مرتکب شده  و تو رازش را فاش ننمودی. چه بسا بدی ها که مرتکب شدیم و چه فرمان هایی که ما را بر آنها بازداشتی و ما از آنها تجاوز کردیم، و چه زشتی ها که کسب کردیم و چه گناهان که به انجامش برخواستیم، در حالی که تو از بین بینندگان بر آن آگاه بودی، و در افشای آن بیش از توان داران توان داشتی، اما عفو و چشم پوشی تو برای ما در برابر دیدگان ایشان پرده ای، و در مقابل گوششان سدی بود. پس این پوشاندن عیب ها و پنهان نگاه داشتن فساد ها را برای ما پند دهنده و باز دارنده ای از بد خویی و ارتکاب معصیت، و وسیله پیمودن راه توبه ای که گناه را می زداید، و آن راهی که پسندیده است قرار ده، و زمان پیمودن این راه را نزدیک ساز، و ما را گرفتار غفلت از خود مکن، زیرا که ما به سوی تو مایل، و از معصیت تائبیم. الهی بر انتخاب شده از آفریدگانت: محمد و آلش که از سایر بندگان ممتاز و پاکیزه اند درود فرست، و ما را مطیع و گوش به فرمان آنان همانطور که فرمان دادی قرار ده.

صحیفه سجادیه

 


نوشته شده توسط الهه در یک شنبه 14 آبان 1398

و ساعت 13:39


داستان کوتاه

چند قورباغه در جنگل راه می رفتند، گودال عمیقی در جنگل بود که دو تا از قورباغه ها متوجه گودال نبودند؛ افتادند درون گودال. گودال بسیار عمیق و سطح و پیرامون و لبه آن بسیار لیز بود و این دو قورباغه می پریدند بالا اما لیز می خوردند و باز به پایین سر می خوردند. قورباغه هایی که بالای گودال بودند شروع کردند به گفتارهایی منفی؛ بیچاره شدید، چرا مراقب نبودید، دیگر نمی توانید از گودال خارج شوید و.. قورباغه قوی تر مرد و قورباغه ای که از نظر جسمی ضعیف تر بود نجات یافت. قورباغه های بالای گودال تعجب کرده بودند. یکی از قورباغه ها سوال کرد چگونه نجات یافتی؟ قورباغه نجات یافته گفت:شما با تشویقهایتان من را کمک کردید. اما قورباغه ها تعجب کردند چرا که آنان تشویق نکردند هیچ شروع به سرزنش کرده بودند. یکی از قورباغه ها گفت من می دانم چرا او نجات یافته. او ناشنواست و حرکات شما را که براساس سرزنش بوده است تشویق گمان می کرده است. لذا با نیرو گرفتن از جمله های مثبتی که در ذهن داشته نجات یافته است. اما آن قورباغه دیگر که توان بیشتری نیز داشت با شنیدم جمله های منفی شما ضعیف و ضعیف تر شد و در این مبارزه شکست خورد و مرد.

نتیجه؛ با داشتن ذهنی مثبت می توان در تمام مبارزات زندگی پیروز شد و از زندگی نیز لذت برد.

منبع: چهار اکسیر موفقیت، نویسنده: سید علی پور حسینی


 


نوشته شده توسط الهه در یک شنبه 10 شهريور 1392

و ساعت 15:6


فریدون مشیری

آغوش پشیمانی

چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم

می روم تا در غبار غم فراموشت کنم

سر در آغوش پشیمانی گذارم، تا تو را

ای امید آتشین با گریه خاموشت کنم

ای دل از این شام ظلمت گر سلامت بگذری

صبح روشن را غلام حلقه در گوشت کنم

بعد از این ای بی نصیب از مستی جام مراد

از شراب نا مرادی مست و مدهوشت کنم


نوشته شده توسط الهه در شنبه 9 شهريور 1392

و ساعت 11:18


فریدون مشیری

آغوش پشیمانی

چون به کام دل نشد دستی در آغوشت کنم

می روم تا در غبار غم فراموشت کنم

سر در آغوش پشیمانی گذارم، تا تو را

ای امید آتشین با گریه خاموشت کنم

ای دل از این شام ظلمت گر سلامت بگذری

صبح روشن را غلام حلقه در گوشت کنم

بعد از این ای بی نصیب از مستی جام مراد

از شراب نا مرادی مست و مدهوشت کنم


نوشته شده توسط الهه در شنبه 9 شهريور 1392

و ساعت 11:18


فریدون مشیری

در سر چه داری؟

در آن لب های افسونگر چه داری؟

در آن دل غیر شور و شر چه داری؟

گهی می رانی و گه می نوازی

بگو ای نازنین در سر چه داری؟


نوشته شده توسط الهه در شنبه 9 شهريور 1392

و ساعت 10:42


فریدون مشیری

تار جان

به من یک تار مو دادی امانت

که بی تو سوز دل با او بگویم

مرا تا یک نفس در سینه باقیست

امانت دار این یک تار مویم

تو می دانی که در هر تار مویی

زمو باریک تر صد راز باشد

اگر مو را زبان آشنا نیست

مرا چشم حقیقت باز باشد

نه پنداری که پیمانی که بستیم

از این یک تار مو محکم نگردد

به گیسوی دلاویز تو سوگند

که یک مو از وفایم کم نگردد

تو هم ای روشنی بخش حیاتم

نمی گویم مرا پیوند جان باش

نمی گویم به دردم مرهمی نه

به قدر تار مویی مهربان باش

چو مو باریک باشد رشته عمر

بیا قدر جوانی را بدانیم

بیا با تار جان پیمان ببندیم

بیا تا پای جان با هم بمانیم


نوشته شده توسط الهه در شنبه 9 شهريور 1392

و ساعت 10:32


آنگاه که زندگی همچون ترانه ای جاری می گردد شاد بودن آسان است اما ارزش انسان زمانی آشکار می گردد که در شرایط آشفته نیز لبخند به لب دارد. "الاویلرویلکاکس"


نوشته شده توسط الهه در دو شنبه 4 شهريور 1392

و ساعت 1:12


داستانک

لیلی به مجنون گفت: مجنون! دوست داری که به وصال من برسی؟ مجنون گفت: آن چیز که عیان است چه حاجت به بیان است؟! لیلی گفت: پس نیمه شب امشب بیرون دروازه شهر زیر درخت چنار خارج از شهر منتظر من باش. مجنون بعد از این وعده در همان لحظه که هنوز ابتدای روز بود به بیرون شهر و محل ملاقات لیلی می رود و بعد از ساعت ها انتظار خسته می شود و در اوایل شب خوابش می برد. هنگامی که لیلی در زمان مقرر می آید مجنون را خواب می بیند. با دیدن این صحنه لیلی مقداری گردو در کنار مجنون می گذارد و می رود، مجنون زمانی که از خواب بیدار می شود می بیند دم دم های صبح است و از لیلی خبری نیست اما چند گردو در کنار اوست. با ناراحتی به شهر بر می گردد. در میان راه کسی از مجنون جویای حال می شود مجنون داستان را برای رفیقش بیان می کند، دوست مجنون این رفتار لیلی را به فال نیک می گیرد و می گوید: لیلی تو را خیلی دوست دارد چون اولا در هنگامی که تو را خواب دید بیدارت نکرد و در ثانی گفت وقتی تو از خواب بیدار می شوی گرسنه هستی و مقداری گردو برای تو گذاشته تا از گرسنگی تو کاسته شود، اما مجنون این تعبیر را تفسیر درستی از رفتار لیلی نمی داند و می گوید: نه اینگونه نیست بلکه لیلی با این رفتارش می خواسته به من بگوید که تو عاشق نیستی اگر عاشق بودی خوابت نمی برد، تو را چه به عشق بازی برو گردو بازیت را بکن!

منبع: چهار اکسیر موفقیت، نویسنده: سید علی پور حسینی


نوشته شده توسط الهه در یک شنبه 3 شهريور 1392

و ساعت 20:1


فریدون مشیری

چراغ چشم تو...

تو کیستی که من اینگونه، بی تو بی تابم؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم

تو چیستی که من از موج تبسم تو

بسان قایق سرگشته، روی گردابم!

تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟

تو را کدام خدا؟

تو از کدام جهان؟

تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟

تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟

تو از کدام سبو؟

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!

چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!

مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!

کدام نشأه دویده ست از تو در تن من؟

که ذره های وجودم تو را که می بینند،

به رقص می آیند، سرود می خوانند!

چه آرزوی محالیست زیستن با تو

مرا همین بگذارند یک سخن با تو:

به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!

به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!

بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!

ستاره ها را از آسمان بیار به زیر

تو را به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند

هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه

که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست!

تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه

تو دور دست امیدی و پای من خسته ست

همه وجود تو مهر است و جان من محروم

چراغ چشم تو سبز ست و راه من بسته ست



:: برچسب‌ها: فریدون-مشیری-شعرنو,

نوشته شده توسط الهه در سه شنبه 29 مرداد 1392

و ساعت 23:7



صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد

.:: Powered By LOXBLOG.COM Copyright © 2009 by godrail ::.
.:: Design By :
wWw.Theme-Designer.Com ::.




خدایا اندیشه و احساس مرا در سطحی پایین میاور که زرنگی های حقیر و پستی های نکبت بار و پلید " شبه آدم های اندک" را متوجه شوم، چه دوست تر می دارم "بزرگواری گول خور" باشم تا، همچون اینان، " کوچک واری گول زن" ... "دکتر شریعتی"




الهه




کلبه دلتنگی های من
پاسخ به شبهات
حرفای یک عاشق
آزادی
san niea ba-love
دوست دارم عشق همیشگی من
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان پله پله تا ملاقات خدا و آدرس godrail.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





قالب بلاگفا












فریدون-مشیری-شعرنو ,




»تعداد بازديدها:
»کاربر: Admin


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 42
بازدید هفته : 47
بازدید ماه : 69
بازدید کل : 56564
تعداد مطالب : 44
تعداد نظرات : 38
تعداد آنلاین : 1



Alternative content